خبر داغ
خبر داغ است و پیک خوش خبر دلشاد میآید
در این بوران که سرما میکند بیداد میآید
هزاران بیستون درهم شکست از عشق شیرینش
هنوز اما صدای تیشهی فرهاد میآید
به استقبال فروردین شتابان میرسد بهمن
بهاران باز میگردد، پرستو شاد میآید
الا یعقوب، چشم انتظارت بعد از این روشن
که بوی یوسف گمگشتهات در باد میآید
ید بیضای والفجرش شکوهی موسوی دارد
که در تفسیر «و فرعون ذی الاوتاد» میآید
وطن آغوش وا کرده است و سیمرغ سفر کرده
به جمع مرغهای از قفس آزاد میآید
نشسته بر لب بهمن گل لبخند و با این حال
صدای شیون سنگ از دل خرداد میآید
همای عاشقی بر شانهی ایران فرود آمد
ببین دارد امام از سمت مهرآباد میآید
«در رثای امام راحل حضرت آیتالله خمینی(ره)»
خاندان ایمان
سوهان چقدر تلخ شده است امروز، قم طعم شوکران به دهن دارد
هر سو دلی در آتش جانکاهی است گویی سر کباب شدن دارد
آتش نه، داغ رفتن یک مرد است، مردی که رفت و درد پدید آمد
شعری شده است این غم جانفرسا، چشم امید جانب من دارد
لبها دکان بستهی کور و کر، از بیم شحنه مُهر بگو بر در
در این سکوت شبزده بر منبر مردی خیال سرخ سخن دارد
حالی خوش از عبادت و مستی داشت، جانِ گرفته در کف دستی داشت
عشق از دلش که سر برود زاهد زیر عبای زهد کفن دارد
با نهی و امر منکر و معروفش خورشید را به خاطر شب آورد
از خاندان روشن ایمان است مرد خدا که عشق وطن دارد
تا باد سر سپردهی طاغوتی، با قصد هتک حرمت گل آمد
قداره بسته بود و نمیدانست عاشق سرِ نترس به تن دارد
دست فلک به باغ بهشتش برد، او را که رفت و قدر ندانستیم
چوب خداست این همه غم بیاو، یا روزگار دستِ بزن دارد؟!
تقدیم به روح ملکوتی امام خمینی(ره)
خون عدل
گلوی آه مردم بود هر سو زیر چاقویی
پر از قداره بندان بود هر سویی و هر کویی
نه فریادی که برخیزاند این خواب هراسان را
نه شمعی تا کند روشن شبی را قدر سوسویی
تو اما آمدی با لشکری از آه مظلومان
نچربد تا به زور آه از این پس زور بازویی
تو اما آمدی تا داد از بیداد بستانی
اگر در پنجهی شیری، اگر در چنگ چاقویی
اگر طاغوت خون عدل را در شیشه کرد، اما
پس از تو خون حق پایین نرفت از حلق زالویی
حساب کار ظالم بعد از این با توست، وقتی که
ترازو را تعادل میدهی با اخم ابرویی
دگر تخت قضاوت تکیهگاه شیرمردان است
دگر گرگی نیندازد نگاه چپ به آهویی
به او و راه و رسمش وصلهی ظلمی نمیچسبد
آهای ای غرب وحشی راستی داری عجب رویی!
علی فردوسی