هشتمین جشنواره بین المللی شعر یار و یادگار

تا شروع رویداد:

ثانیه
دقیقه
ساعت
روز

خاطراتی از سال‌های اول انقلاب

حسن احمدی، نویسنده که از پیشگامان ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس به ویژه برای گروه سنی نوجوان است. در شرح خاطراتش از نخستین تلاش‌ها برای خلق هنر و ادبیات انقلاب از شب‌های شعر و داستان در حوزه اندیشه و هنر اسلامی سخن می‌گوید که به شکل یادداشت گونه به مخاطبان تقدیم شده است.

حسن احمدی: باید خیلی چیزها را از اول بنا می‌کردیم. نوشتن داستان به شکل جدی آغاز نشده بود. نوشتن داستان، آن هم در باره انقلاب زود بود. قلم‌های خوش نگار احتیاج داشت. اتفاق بزرگی افتاده بود. دنیا با رهبری امام لرزیده بود. سابقه نداشت در جایی مردم به خیابان‌ها بریزند و برای بیرون راندن کسی، آن هم پادشاهی که پشتش به حکومت‌های خارجی گرم بود، شعار مرگ بدهند. اتفاق افتاده بود. شاه رفته بود. مجبور به رفتن شده بود!



هر هفته و ماه نخست وزیری روی کار می‌آمد. ارتش شاهنشاهی در برابر تظاهرات کننده‌ها می‌ایستاد. جوان‌ها در خون‌هایشان غرق می‌شدند. اما همه استوار ایستاده بودند تا کار یکسره شود. روزهای پر از دلهره و اضطراب می‌آمدند و زمان خیلی کند می‌گذشت. زمستان مردم به کوری چشم شاه بهار شده بود. مردم خیلی در  صف‌های خرید نفت نمی‌ایستادند. هوا گرم بود. دل‌ها گرم بود. از میان این آدم‌های دلگرم باید خیلی‌ها برای اداره کشور قدم پیش می‌گذاشتند. باید کشور ساخته می‌شد. امام آن بالا برای هدایت و رهبری نشسته بودند. مردم گوش به فرمان بودند. هرچه امام می‌گفت، اطاعت می‌کردند.

انقلاب پیروز شده بود و ساخت مملکت باید به دست آدم‌ها انجام می‌شد. از جمله اینها ساختن و پرداختن به ادبیات بود. قلم‌ها باید فرهنگ تازه ای را طراحی می‌کردند و می‌ساختند. داستان‌های رشادت و جوانمردی‌های مردم نوشته می‌شد. باید شاعران جوان ظهور می‌کردند. داستان‌های خواندنی در کتاب‌ها چاپ می‌شد.

این حرکت در «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» آغاز شد. جوان‌ها آمدند. خشت‌های خانه پایه ریزی شد. خانه ای ساخته شد. نه تنها در بخش ادبیات و داستان که به همه هنرها باید جواب می‌دادند. بچه‌ها کم بودند. ده – پانزده نفری در اتاقی دور هم جمع می‌شدند. هرکس داستانی می‌خواند و بقیه نظر می‌دادند. سه شنبه‌ها، هر هفته داستان خوانی داشتیم. پنجشنبه‌ها، شب‌های شعر بود. در کنجی از سالن تالار اندیشه فعلی - آن زمان در کنجی از این سالن و بعدها در اتاقی که اتاق بخش ادبیات بود - شعرا دور هم جمع می‌شدند. شب‌های خوبی بود. یادشان بخیر.

  مرحوم استاد اوستا، مرحوم سپیده کاشانی، مرحوم شاهرخی، مرحوم قیصر امین پور، مرحوم سید حسن حسینی، مرحوم سلمان هراتی، مرحوم محمدعلی مردانی، مرحوم نصرالله مردانی، استاد محمدرضا حکیمی، استاد سبزواری، استاد میرشکاک، استاد حسین اسرافیلی و... خیلی‌ها در آن جمع‌ها شرکت می‌کردند. کتاب رجعت سرخ آقای علی معلم در همان حوزه چاپ و منتشر شد.

در جلسات داستان باید نوشته‌های خام بچه‌ها پخته تر و کارهای قابل قبول به دست چاپ سپرده می‌شد. اولین کتاب‌ها با عنوان «سوره بچه‌های مسجد» متولد شدند. اولین این مجموعه‌ها در نماز جمعه تهران به وسیله خود عوامل کتاب‌ها توزیع می‌شد. مردم تشنه خواندن بودند و کتاب‌ها خریداری می‌شد. همان زمان‌ها نشانی فروشندگان کتاب‌ها جمع آوری شده و کتاب برای آنان ارسال می‌شد. پول کتاب‌ها را بعد از فروش به حوزه می‌پرداختند. بیشتر کتاب و  داستان‌ها الهام گرفته از وقایع انقلاب و روز و اتفاق‌های گوناگون بود.

 حالا عده ای پیدا شده بودند که نشان از روشنی ادامه راه می‌دادند. این برای کانون نویسندگان آن زمان که چشم دیدن بچه‌های مسجدی و نویسندگانی را که پا به عرصه ی ظهور گذاشته بودند، نداشت؛ گران تمام می‌شد. آنان در یکی از کتاب‌هایشان  با تمسخر نقدی در وصف حال و قلم‌های نویسندگان مسلمان چاپ و منتشر کردند. خوب به یاد دارم که نگران بودند. می‌دانستند صاحبان این قلم‌ها بعدها خوش خواهند درخشید. این درخشیدن‌ها برای ایشان گران می‌آمد.

«سوره» مجموعه‌های دیگری را آغاز کرد. نمایشنامه، گاهنامه داستان،  فیلمنامه، جنگ‌های پرمحتوا، مجموعه‌های قصه‌های انقلاب و... علاوه بر انتشارات حوزه، انتشارات «برگ» در حوزه آغاز به کار کرد. شاعران و نویسندگان خوش قلم راه‌های خودشان را پیدا کرده بودند. بدون استاد خود استاد شده بودند. تیراژ کتاب‌ها گاهی بیست و دو برابر تیراژهای پانصد جلدی الان بود. چاپ‌های دوم و سوم و ... زود انجام می‌شد. مردم با عشق و شور  کتاب‌ها را می‌خریدند و می‌خواندند. دیگر کسی نمی‌خواست در بی خبری باقی بماند. مردم اهل مطالعه شده بودند. باید می‌خواندند. باید از همه چیز آگاه می‌شدند. باید با علم به سوی عمل می‌رفتند. رفتند. با هدایت رهبر در برابر دشمن‌های بزرگ که نمی‌خواستند شاهد ترویج و گسترش انقلاب اسلامی ایران در سرتاسر دنیا باشند، ایستادند. یکی با قلم، یکی با معلمی، یکی با خواندن، یکی با زدودن ریشه بیسوادی، یکی با سلاح، و...

هر روز اتفاقی تازه در نقطه ای از کشور می‌افتاد. توطئه‌ای نشان از بدی و خیانت داشت و ما همچنان می‌رفتیم. باید خیلی چیزها را از اول بنا می‌کردیم و می‌ساختیم و می‌پرداختیم. باید...(منبع:ایبنا)