مسئله فرق بین حق و تکلیف مطلبی است که ممکن است مسئله علمی و کلامی باشد و همین طور هم هست، به نظر من حق و تکلیف خیلی باهم مرتبطاند اگر درست معنا کنیم تکلیف را، یک وقت در جامعه برداشت از لفظ تکلیف چیست؟ در جامعه برداشت از اینها که این حرفها را میزنند، سوالها را میکنند برداشتشان از تکلیف این است که برای دیگری مسئلهای تحمیل بشود، دستوری عمل کند و از دستور دهنده اطاعت کند، تکلیف را این را میدانند. ولی یک وقتی نه ما میخواهیم اصل تکلیف را که برای انسانها در شرع مقدس اسلام هم آمده و ما در اسلام میگوییم انسان مکلف این را معنا میکنیم. در این معنا حق و تکلیف یکی میشود، توجه میکنید؟ و لذا ما میگوییم که انسان مکلف، برای بچه نمیگوییم مکلف یا برای مجنون و دیوانه نمیگوییم، مکلف دلیلش این است که بچه و دیوانه فهم و عقل کامل ندارد که درک کند که من باید این کار را بکنم و چرا نباید این کار را بکنم و چرا، این را نمیتواند، به خاطر اینکه نمیتواند، تکلیف هم نمیشود کرد و لذا تکلیف در آنجا نیست، ولی وقتی که مکلف شد آنجا که غافل هست باز هم تکلیف نیست که ما به عنوان مستضعفین و فلان، آنجاهایی که مثلا انبیا نیامده، به گوششان اسلام، دین نرسیده هیچی باز هم نیست. ولی وقتی که مکلف شده، همین تلنگر توجه به خلق و خالق و مخلوقات و قدرت پروردگار و اینکه برای چه آفریده شدم، توجه کرد خود به خود، برای این حق پیش میآید و تکلیف هم پیش میآید، یعنی خود را احساس میکند که من مخلوق خدا هستم، خداوند اینقدر برای من لطف کرده، احسان کرده، شکر آن بر من واجبه. اینجا یعنی حق خدا این است که من شکرش کنم ومن مکلفم او را شکر کنم و این ریشه حق و تکلیف به نظر من در اینجا به یک جا میرسد این در جهت خدایی من مثال زدم که خیلی روشنتر است، یک وقتی آدم عقلش را از دست میدهد، مریض میشود، ضایع میشود، فکرش نابود میشود و دیگه تکلیف از او ساقط است، حقی هم خداوند از او نمی خواهد، برای اینکه این نمی توند دیگر حق را ادا کند. در رابطه با مسائل سیاسی به خصوص مسائل سیاسی اسلامی هم همین است. ببینید ما در جامعهمان برای همه مردم هم حق قائلیم هم تکلیف، اصلا حق بدون تکلیف امکان ندارد. همه ما اینجا نشستیم یک قانون میگذاریم که تا یک ساعت موبایلهایمان را خاموش میکنیم. توجه کردید؟ همه تصویب کردید، وقتی تصویب کردید دیگر این حق شد که من موقع حرف زدن ببینم موبایل شما روشن است اعتراض کنم، چرا حق شد؟ برای اینکه شما خودتان امضا کردید و دادید این حق را به من و یا اگر من این کار را انجام دهم شما حق دارید به من اعتراض کنید. این حق و تکلیف با هم یعنی شما مکلفید آن موبایل را خاموش کنید بعد از رایگیری، بعد از اینکه همه با هم گفتیم این کار را انجام دهیم و حق دیگران هم هست که اعتراض کنند اگراین کار را نکردید. حکومت از این باب است، حکومت تکلیف هست اما ریشه تکلیف کجاست؟ حقه، یعنی آنی که ما در بیان حضرت امام رحمت الله علیه، میبینیم دائما این است که حکومت حق مردم است ولی بعد از آنکه حق شد، قانون اساسی تصویب شد، مجلس رفت و آمد قانون شد هرچیزی امام میفرماید که این قانون رانندگی هم حکم شرعی است یعنی تکلیف است باید عمل کنند. در جنگلها رفتن و درختان را کندن، آتش زدن این خلاف شرع است چون قانون این است یا هر قانونی که ما داشته باشیم فرق نمی کند. خوب این میشود تکلیفی که منشا حق دارد. به نظر امام یعنی ما چیزهایی زیادی از امام رحمت الله علیه داریم که امام منشا تکالیف را هم که ظاهرا تکلیف است احکام اسلامی تمام احکام اسلامی بدون چون و چرا اینها همه حق محورند، یعنی آنجایی که خداوند حقی را به بشر داده که بشر باید پیشرفت کند، آن را آفریدم که پیشرفت کنید، به شما زمین را دادم برای تعمیر و آبادی،عمران، احیا و یا مثلا جان را به شما دادم که برای اینکه تقویت کنید، فکر کنید، تفکر کنید، جامعهتان را بسازید، خداوند گفته جامعهتان را بسازید. برای ما آنچه مهم است این است که جامعه پیشرفت کند و همه جامعه را بسازند. آنجایی که یک قانونی مسلم هم باشد، که زمان پیغمبر این قانون بوده و برای امیرالمومنین و زمان ائمه اطهار این قانون بوده اما الان میبینیم که این قانون جلوی پیشرفت جامعه انسانی را میگیرد و این حق مردم است که پیشرفت کنند، این قانون به نظر امام نباید دیگر اجرا بشود، توجه به مصالح نظام، نظام همان مردم است، همان حقوق مردم است، مهم است به نظر امام توجه به مسائل نظام، از احکام اولیه اسلام، است معنایش همین است که در کل، احکام اسلام برای انسان است نه انسان برای احکام اسلامی، این جمله را توجه داشته باشید، انسان برای اسلام نیست اسلام برای انسان است. اسلام است احکام اسلام است، کلیتش همه به خاطر پیشرفت انسان و انا لله و انا الیه راجعون بودن به مبدا عالی پرواز کردن و رفتن به آنجا رسیدن و همه آنچه که در قرآن بیش از شصت هفتاد تا آیه من دارم، پیدا کردم، نوشتم و تدریس کردم، همه اینها میگوید من برای شما آفریدم، زمین را، آسمان را، آب را، دریا را، جنگل را، حیوانات را، همه اینها را برای شما آفریدم، یعنی همه آنها به خاطر شماست و در پیشرفت شماست، ما حق نداریم درهمان ماهی گرفتن هم آنقدر اسراف کنیم که نسل ماهی را نابود کنیم، ما فردیم (شما) نیستیم، شما به عنوان انسان. به نظر من حق و تکلیف همیشه توأمند، تکلیفی که از طرف کسی باشد که منشأش حق باشد، تکلیف از ناحیه خدا منشأش حق است، برای اینکه ما را آفریده، همه چیز از ایشان است. تکلیف از حاکمان جامعه ای که مردم به آن رأی دادند که برای ما حکومت کن، برای ما قانون بگذار مثلا در مجلس، در جاهای دیگر همهاش منشأش حق است. میشود گفت حق مبدأ است و تکلیف برآمده از آن حقه و فرقش هم همین است.