امام تا پیروزی انقلاب که صحبت هایشان را مرور بکنید تنبه میدهند که حاکمیت طاغوتی به شدت حقوق مردم را از بین برده، از بعد از پیروزی انقلاب دائم تنبه میدهند که شماها را مردم سرکار آوردند اگر مردم نبودند شما الان در زندان ها بودید، در چه بودید در چه بودید، توجه به این میدهند که نقش حاکمان نقش خادم است، خادم مردمند، این توجه را من برگردانم به بحث خودمان بحثم را جمع بکنم، وقتی حاکمان تبدیل میشوند به این وظیفه، یعنی صرفا وظیفه اش غیر از اجرا و اداره نهایتا این است که این تزاحم را به نفع اهم حل بکند 1 ـ باید توجه به این داشته باشد، به این که حقوق فردی که در نظام حقوقی پاس داشته شده را رعایت کند.2 ـ حقوق جمعی که آن هم در نظام حقوقی برایش ارزش قائل شده پاسداری بکند بین اینها اگر تزاحم شد چه باید بکند اینجاست که یک کانون عرفی در کنارش قرار میگیرد در تشخیص این که الان این دوره زمانه کدام مقدم است لذا مجمع تشخیص مصلحت نظام صرفا میشود حلّال تزاحمها، تبیین اهم در تزاحم بین این قوانینی که در یک نقطه ای با هم به مشکل برخوردند. یک تعبیر آخری بحثم را با همین جمع بکنم، یک نامه خیلی قشنگی مرحوم امام به مرحوم ابوی ما دارند، خیلی نامه لطیفی است، یک فرازش را بخوانم بحثم را به اتمام برسانم میفرمایند : پسرم سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل میشود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسان ها. به خداوند تعالی پناه میبرم از گرفتاری خود و تو و مومنین در حقوق مردم و سر و کار با انسان های گرفتار و این نه به آن معناست که در حقوق الله و معاصی سهل انگاری کنی. اگر آنچه از ظاهر بعضی آیات کریمه استفاده میشود در نظر گرفته شود مصیبت بسیار افزون میشود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت به گذشت مرحله های طولانی انجام میگیرد.[1] ولی حق الناس این است که آدم آن دنیا گرفتار یک زید و امری بشود که این دنیا اصلا حاضر نبوده باشد با آن حرف هم بزند. از این که اطاله کلام دادم معذرت میخواهم بحثم بیشتر در این بود که ما دو حوزه حقی داریم تزاحم این دو حوزه حتما به حکومت احتیاج دارد و حل این حکومت نه با اصالت یک طرف بر دیگری است بلکه با تشخیص اهم در مورد و مصداق محل تزاحم است این تشخیص اهم محتاج یک کانون عرفی است که امام به عنوان تشخیص مصلحت نظام آن را تعریف کردند
[1]. صحیفه امام، جلد16،ص233.